جانم فدای عشق !







جانم فدای عشق !  

 


فرمانروايی که می کوشيد تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد،با مقاومتهای سرداری محلی مواجه

شد و مزاحمت های سردار به حدي رسيد که خشم فرمانروا را برانگيخت و بنابراين او تعداد زيادی سرباز

را مامور دستگيری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نيروهاي فرمانروا درآمدند و برای

محاکمه و مجازات با پايتخت فرستاده شدند.


فرمانروا با ديدن قيافه سردار جنگاور تحت تاثير قرار گرفت و از او پرسيد: اي سردار، اگر من از گناهت

بگذرم و آزادت کنم، چه مي کني؟


سردار پاسخ داد: اي فرمانروا، اگر از من بگذري به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو

خواهم بود.


فرمانروا پرسيد: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهي کرد؟


سردار گفت: آنوقت جانم را فدايت خواهم کرد !


فرمانروا از پاسخي که شنيد آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشيد بلکه او را به عنوان

استاندار سرزمين جنوبي انتخاب کر د.


سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسيد: آيا ديدي سرسراي کاخ فرمانروا چقدر زيبا بود؟ دقت کردی

صندلی فرمانروا از طلاي ناب ساخته شده بود؟


همسر سردار گفت: راستش را بخواهی، من به هيچ چيزي توجه نکردم. سردار با تعجب پرسيد: پس

حواست کجا بود؟


همسرش در حالي که به چشمان سردار نگاه مي کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردي نگاه می

کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند !



نظرات شما عزیزان:

sepideh
ساعت0:11---17 تير 1390
akse ghashngie.
na sefaresh nemigiiam
loxblog ke ye modati filter bod!!!!!


maryam
ساعت14:17---5 خرداد 1390
سلام عزیزم


آپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپم


منتظرتم


= DD< br />

این پستت خیلی عالی بود


faham
ساعت18:24---14 فروردين 1390
سلام.من از وبمون رفتم خوشحال میشم نظرتونو در مورد کار وبمون تا به حال بگید.


راستی بقیه بچه ها هستن ها.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته اي از يك عاشق به نام :Nsm2| پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:, | 20:8 | + | موضوع: <-CategoryName-> |